yeki ye duuuuuune
مرد و زن جوانی سوار بر موتور در دل شب می راندند.آنها عاشقانه یکدیگر را دوست داشتند. . . اولـیـن روز دبـستان! بــاز گـــرد
کودکی ها، شاد و خندان باز گرد باز گرد ای خاطرات کودکی بر سوار اسب های چوبـکی خاطرات کودکی زیباترند یادگاران کـهـن مـانـا ترند درسهای سال اول ساده بود آب را بابا بـه سارا داده بود درس پند آموز روباه و خروس روبه مـکار و دزد و چـاپـلـوس روز مهمانی کوکـب خانـم است سفره پر از بوی نان گندم است کاکلی گنجشککی باهوش بود فیل نـادانی، برایش مـوش بود با وجود سـوز و سـرمای شـدیـد ریز علی پیراهن از تن می درید تا درون نـیـمکـت جـا می شـدیـم ما پر از تصمیم کبری می شدیم پاک کن هایی ز پـاکی داشتیم یک تراش سرخ لاکی داشتیم کیفمان چفتی به رنگ زرد داشت دوشمان از حلقه هایش درد داشت گـرمـی دسـتــانـمـان از آه بـود برگ دفتر ها به رنگ کاه بود مانده در گوشم صدایی چون تگرگ خش خش جـاروی بابا، روی بـرگ همکلاسیـهای من، یـادم کنید باز هم در کوچه فریادم کنید همکلاسیهای درد و رنج و کار بچه های جامه های وصـلـه دار بچه های دکــه سیـگار سـرد کودکان کوچک اما مرد مرد کاش هرگز زنگ تفریحی نبود جـمـع بـودن بـود و تفریقی نبود کاش می شد باز کوچک می شدیم لا اقل یـک روز کـودک مـی شدیم یـــاد آن آمـوزگـــار ســاده پــوش یاد آن گچها که بودش روی دوش ای معلم نام و هم یادت به خیر یاد درس آب و بابایت به خیر ای دبستـانی تـرین احساس من بازگرد این مشقها را خط بزن شنبه: 1- ( سانسور شد ) 2-در عروسی میتونید لباسی رو که بارها به تن کردید رو دوباره بپوشید 3-میتونید هر صد سال یه بار هم موهاتون رو شونه نکنید و بعد بگید مد روزه 4-از ترس اینکه کسی سن شما رو بفهمه شناسنامتون رو قایم نمیکنید 5-مطمئنا استهلاک فک شما به مراتب کمتر است 6- مدل لباس دختر شمسی خانم چشمهاتون رو داخل دهانتون سرنگون نمیکنه 7-در موقع استرس هیچوقت ناخنهای خود را نمیجوید 8-هفته ای دو بار شکست عشقی نمیخورید! 9-لازم نیست از 18 سالگی موهای سرتون رو رنگ کنید چون موهای جوگندمی خیلی هم به شما میآد 10- فقط شما میتونید برید استادیوم 11- خودتون پنچری ماشینتونو میگیرید 12-لازم نیست با قرار دادن انواع جکهای هیدرولیک و غیر هیدرولیک در پاشنه کفش قدتون رو افزایش بدید 13- میتونید تمام روز بادوستانتون برید کوه و وقتی برمیگردید خونه برای خانمتون تعریف کنید که چه روز پرکاری داشتید 14- موقع خواستگاری به هیچ وجه نگران بر هم خوردن تعادل سینی چای نیستید 15- از دیدن کله پاچه دچار تشنج نمیشید 16- هیچ کس از اینکه دست پخت افتضاحی دارید به شما ایراد نمیگیره 17- فقط شمایید که لذت تماشا کردن فوتبال یوونتوس- بارسلونا را با گزارش عادل فردوسی پور درک میکنید 18- فقط شمایید که میتونید لذت تکچرخ زدن با CG رو تجربه کنید 19- میتونید با خط ریشتون بیش از 12000 اثر هنری خلق کنید 20- به طلا و جواهرات دیگران در حالی که دارید از حسادت منفجر میشید نگاه نمیکنید 21- تو عروسی ها لازم نیست چند تن زنجیر از خودتون آویزون کنید که تازه دیگران ازتون بپرسند بدلییییییه ؟ 22- سر سفره عقد لازم نیست برید گل بچینید و گلاب بیارید و نون بگیرید و اینا... 23- در حالی که خواهرتون باید بمونه خونه و آشپزی یاد بگیره شما میرید بیرون و گل کوچیک بازی میکنید 24- لازم نیست آدرس تمام مزون ها، پاساژها ،بوتیک ها و مراکز لاغری شهرتون رو حفظ باشید 25- اگه تو خیابون تویوتا کمری جلوی پاتون نگه نداشت به راحتی سوار یه پیکان میشید 26- لازم نیست همیشه جای جورابهای همسرتون رو حفظ باشید 27- فقط شما میتونید سه ساعت تمام برنامه نود رو با دوستاتون تفسیر کنید 28- لازم نیست روزی چهار بار مثل آمپول ب کمپلکس سریالهای بی سر و ته وطنی رو تماشا کنید 29- لازم نیست سالی یه بار زاویه دماغتون رو نسبت به افق تغییر بدید 30- میتونید حتی تا محل کارتون رو هم با دوچرخه طی کنید و کسی اونجوری به شما نگاه نکنه 31- میتونید راحت رو صندلی های جلوی اتوبوس بشینید و در عقب دود نخورید(البته این اتوبوس های BRTاین قضیه رو خرابش کرد) 32- میتونید با شلوارک و رکابی راحت تا سر کوچه برید 33- خیالتون راحته که هرگز یک خواهر شوهر (و ایضا جاری) که مدام رو اعصابتون رزم آیش برقرار کنه ندارید 34- لباسهاتون ظرف 48 ساعت دلتون رو نمیزنه 35- در زیر گرمای نابود کننده تابستون خیلی راحت با یه آستین کوتاه میایید بیرون 36- نیازی ندارید هر روز که از خواب پا میشید تا ساعت 6 بعدازظهر رو جلوی آیینه با خودتون ور برید 37- نیازی نیست سه چهارم عمرتون رو توی کلاسهای آشپزی ،خیاطی، گلدوزی، آموزش فال شیرموز و تقویت اعتماد به نفس در 3/0 ثانیه بگذرانید 38- نیازی نیست داخل کیفتون به تعداد رنگهای یک LCD لنز چشم داشته باشید(رنگهای LCD معمولا بالای 16 میلیون میباشد) 39- اگه به انواع فنون حرکات موزون آشنا نبودید هیچ اشکالی نداره 40- فقط شما میفهمید که یک 206 اسپرت خفن چقدر زیباست 41- بدون اینکه کسی بهتون چیزی بگه میتونید ساعتها پلی استیشن بازی کنید 42- با دیدن سوسک و موش و امثالهم اجدادتون از گور در نمیایند و جلوتون رژه نمیروند 43- فرق CD رو با بشقاب میوه خوری متوجه میشید 44- با یک سرماخوردگی سه ماه در CCU بیمارستان بستری نخواهید شد 45- میتونید یه جوک بامزه تعریف کنید بدون اینکه خودتون قبل از همه دو ساعت تمام بهش بخندید 46- روی در هیچ مغازه ای ننوشته اند که از پذیرفتن آقایانی که شئونات اسلامی را رعایت نکنند معذوریم(بس که محجوب هستند آخه) 47- داشتن ریش پروفسوری از ویژگی های بسیار ممتاز است که مخصوص شما آقایان میباشد 48- فقط شما میتونید کت و شلوار بپوشید و کروات بزنید و کلی خوشتیپ بشید 49- بیش از 60 درصد رشته های مهندسی رو شما به خودتون اختصاص دادید(دیگه از این با کلاس تر؟) 50- و در نهایت اینکه میتونید تو خیابون از هر کس که دلتون خواست بپرسید ساعت چنده؟! (این یکی دیگه ته ویژگی بود) ?- وای این انگشتر رو کی خریده ؟ چقدر قشنگه !!!!! ?- وای الهام جون نبودی امروز من با اون پسره قرار داشتم . اینقدر با هم حرف زدیم . حتی اسم بچه هامون هم انتخاب کردیم ?- من خیلی دلم میخواد آی دی این پسره رو بدست بیارم تا باهاش چت کنم . ?- امروز یه پسره خوشتیپ و با کلاس توی دانشگاهمون اومده بود . هر چی عشوه و ناز کردم براش تحویلم نگرفت . مگه من خوشکل نیستم ?- سارا دیدی چه پسره مودبی توی فروشگاه بود . حتی توی صورتمون هم نگاه نکرد . خیلی پسره سر به زیری بود من که دلم پیشش گیر کرده ?- مینا دختر با خودت چیکار کردی . چرا این همه چاق شدی . حالا باید بری بدن سازی اندامت رو بسوزونی تا این لباسهای تنگی که گرفتی اندازه ی تنت بشه ?- راستی شیلا امشب میایی خونه ی ما . امشب جشن تولد منه . حتما بیا . چون میخواهیم کلی برقصیم............. دختری با مادرش در رختخواب درددل می کرد با چشمی پر آب زندگی از بهر من مطلوب نیست روی دستت باد کردم مادرم! دل میان سینه غرق خون شده شوهری از بهر من پیدا نشد بوی ترشی خانه را برداشته! خنده بر لب آمدش آهسته گفت: غنچه ی عشقت شکوفا می شود این همه شوهر یکی را تور کن! ای رفیق مهربان و خوب من! من بدم می آید از این کارها! سر به زیر و با وقارم هر کجا مغز یابو خورده ام یا مغز خر!؟ با سعید و یاسر وایضا صفر بگذریم از مابقی ماجرا! و خرم کرد آخرش عاشق شدم قلب من از عشق او خیری ندید یک زمانی عاشق من شد،بله البته وسواسی وحساس بود شدش رفیقم خان داداش المیرا بعد مانی عاشق هانی شدم بعد نادر عاشق ناصر شدم گفت: ساکت شو دگر ای فتنه جو! روز و شب بودم به فکر شوهری دل نمی دادم به هرکس اینقدر واقعا که پوز مادر را زدی دبیر دینی: عشق یک موهبت الهی است. دبیر ورزش: عشق تنها توپی است که اوت نمی شود. دبیر شیمی: عشق تنها اسیدی است که به قلب صدمه نمی زند. دبیر اقتصاد: عشق تنها کالایی است که از خارج وارد نمی شود. دبیر ادبیات: عشق باید مانند عشق لیلی ومجنون محور نظامی داشته باشد. دبیر جغرافی: عشق از فراز کوه های آسیا تیری است که بر قلب می نشیند. دبیر زیست: عشق یک نوع بیماری است که میکروب آن از چشم وارد می شود. پس از دوماه، نامه ای از نامزد مکزیکی خود دریافت می کند به این مضمون: لورای عزیز، متأسفانه دیگر نمی توانم به این رابطه از راه دور ادامه بدهم و باید بگویم که دراین مدت ده بار به توخیانت کرده ام !!! ومی دانم که نه تو و نه من شایسته این وضع نیستیم. من را ببخش و عکسی که به تو داده بودم برایم پس بفرست باعشق : روبرت دخترجوان رنجیـده خاطرازرفتارمرد، ازهمه همکاران ودوستانش می خواهدکه عکسی ازنامزد، برادر، پسرعمو، پسردایی ... خودشان به اوقرض بدهند وهمه آن عکس ها راکه کلی بودند باعکس روبرت، نامزد بی وفایش، دریک پاکت گذاشته وهمراه با یادداشتی برایش پست می کند، به این مضمون: روبرت عزیز، مراببخش، اما هر چه فکر کردم قیافه تو را به یاد نیاوردم، لطفاً عکس خودت راازمیان عکسهای توی پاکت جداکن وبقیه رابه من برگردان ای ول به دختره حرکتش خیلی با حال بود نظر شما چیه؟ روزی به رهی دخترکی بود خفن مکان: یکی از محلات قدیمی اصفهان هـ = همسایه داماد
زن جوان: یواش تر برو، من می ترسم.
مرد جوان: نه، اینجوری خیلی بهتره.
زن جوان: خواهش میکنم ، من خیلی می ترسم.
مرد جوان: خوب، اما اول باید بگی که دوستم داری.
زن جوان: دوستت دارم، حالا میشه یواش تر برونی.
مرد جوان: منو محکم بگیر.
زن جوان: خوب حالا میشه یواش تر بری.
مرد جوان: باشه به شرط اینکه کلاه کاسکت منو برداری و روی سر خودت بذاری، آخه نمیتونم راحت برونم، اذیتم میکنه.
.
روز بعد واقعه ای در روزنامه ثبت شده بود. برخورد موتور سیکلت با ساختمان حادثه آفرید. در این سانحه که به دلیل بریدن ترمز موتورسیکلت رخ داد، یکی از دو سرنشین زنده ماند و دیگری درگذشت. مرد جوان از خالی شدن ترمز آگاهی یافته بود. پس بدون اینکه زن جوان را مطلع کند با ترفندی کلاه کاسکت را بر سر او گذاشت و خواست تا برای آخرین بار دوستت دارم را از زبان او بشنود و خودش رفت تا او زنده بماند. دمی می آید و بازدمی میرود. اما زندگی غیر از این است و ارزش آن در لحظاتی تجلی می یابد که نفس آدمی را می برد.
مرد:عزیزم امروز ناهار چی داریم؟
زن:ببین امروز قراره من و نازی با هم بریم ""فال قهوه روسی یخ زده"" بگیریم.میگن خیلی جالبه, همه چی رو درست میگه به خواهر شوهر نازی گفته ""شوهرت واست یه انگشتر میخره"" خیلی جالبه نه؟ سر راه یه چیزی از بیرون بگیر بیار!
یکشنبه:
مرد:عزیزم امروز ناهار چی داریم؟
زن:ببین امروز قراره من و نازی بریم ""کلاسهای روش خود اتکایی بر اعتماد به نفس ""ثبت نام کنیم هم خیلی جالبه هم اثرات خیلی خوبی در زندگی زناشویی داره, تا برگردم دیر شده,سر راه یه چیزی بگیر بیار!
دوشنبه:
مرد:عزیزم امروز ناهار چی داریم؟
زن:ببین امروز قراره من و نازی بریم شوی ""ظروف عتیقه"".میگن خیلی جالبه.ممکنه طول بکشه.سر راه از بیرون یه چیزی بگیر و بیار!
سه شنبه:
مرد:عزیزم امروز ناهار چی داریم؟
زن:ببین امروز من و نازی قراره با هم بریم برای لباس مامانم که میخواد برای عروسی خواهر نازی بدوزه دگمه بخریم.تو که میدونی فامیل مامانم اینا چقدر روی دگمه حساسند!ممکنه طول بکشه.سر راه یه چیزی از بیرون بگیر بیار!
چهارشنبه:
مرد:عزیزم امروز ناهار چی داریم؟
زن:ببین امروز قراره من و نازی با هم بریم برای کلاس ""بدنسازی"" و ""آموزش ترومپت"" ثبت نام کنیم.همسایه نازی رفته میگه خیلی جالبه.ترومپت هم که میگن خیلی کلاس داره مگه نه؟ ممکنه طول بکشه چون جلسه اوله.سر راه یه چیزی بگیر بیار!
پنج شنبه:
مرد:عزیزم امروز ناهار چی داریم؟
زن:ببین امروز قراره من و نازی بریم خونه همسایه خاله نازی که تازه از کانادا اومده.میخوایم شرایط اقامت رو ازش بپرسیم.من واقعاً از این زندگی ""خسته "" شدم!چیه همش مثل کلفتها کنج خونه! به هر حال چون ممکنه طول بکشه یه چیزی از بیرون بگیر بیار!
جمعه:
مرد:عزیزم امروز چی ناهار داریم؟
زن:ببینم تو واقعاً ""خجالت"" نمیکشی؟یعنی من یه روز تعطیل هم حق استراحت ندارم؟واقعاً نمیدونم به شما مردای ایرونی چی باید گفت!نه واقعاً این خیلی توقع بزرگیه که انتظار داشته باشم فقط هفته ای یه بارشوهرم من رو برای ناهار بیرون ببره؟!؟
گفت:مادر حالم اصلا خوب نیست
گو چه خاکی را بریزم بر سرم؟
سن من از بیست وشش افزون شده
هیچ کس مجنون این لیلا نشد
غم میان سینه شد انباشته
مادرش چون حرف دختش را شنفت
دخترم بخت تو هم وا می شود
غصه ها را از وجودت دور کن
گفت دختر مادر محبوب من!
گفته ام با دوستانم بارها
در خیابان یا میان کوچه ها
کی نگاهی می کنم بر یک پسر
غیر از آن روزی که گشتم همسفر
با سه تاشان رفته بودم سینما
یک سری هم صحبت صادق شدم
یک دو ماهی یار من بود و پرید
مصطفای حاج علی اصغر شله
بعد جعفر یار من عباس بود
بعد ازآن وسواسی پر ادعا
بعد او هم عاشق مانی شدم
بعدهانی عاشق نادر شدم
مادرش آمد میان حرف او
گرچه من هم در زمان دختری
لیک جز آن که تو را باشد پدر
خاک عالم بر سرت ،خیلی بدی
چون کبک ِ خرامان قدمی روی چمن
صد جور مکمل به رخش مالیده
از عزت ِ نفس ، سر به سما ساییده
یک مانتو به تن داشت چه گویم از آن
از چهار طرف کوته و تنگ و چسبان
بر روی سرش روسری ای بود ، عجب
طولش به گمانم نرسد نیم وجب !
شلوارک برمودایی هم بر پا داشت
آنجا که نباید بشود ، پیدا داشت
آهسته به او گفتمش ای یار عزیز
ای دختر ِ خوب و پاک و محجوب و تمیز
این چیست به تن کرده ای و نیست لباس
آراستگی یه چیز و مد چیز ِ جداس
با عشوه بگفت پاسخم اوبا این حرف
"اصلاح نموده ام ز الگو ، مصرف"
گر نیت صرفه جویی داری ای زن
اصلا نکن این لباس را هم بر تن
زمان: صلات ظهر
خ.ع = خانواده عروس
خ . ع: ببخشید ما در موردی یه امری خیری خِدمِت رسیدیم میخواستیم یه اطلاعاتی در موردی این همسایه بغلیدون بیگیریم بیبینیم چه جور آدمایی هستن؟
هـ : والا خیلی آدمهای محترمین! پِسِرشونم بِچهِ ای خوبیِس اما اِگه این سیگاره رَم نیمیکشید دیگه نوری علی نور بود!
خ.ع: ببخشید!! مگه دوماد سیگارم میکشن؟!!
هـ : سیگار که نه!! اما خوب شوما حَساب کون بعدی یه بس تِریاک، خوب یه نخ سیگارم میچِسبِد!!
خ.ع: اِ !! مگه دوماد تریاکیند!!
هـ : تریاکی که نه اما خوب وقتی آدم صپی اولی وخ (صبح اول وقت) بعدی یه شب بیداری خسته و هلاک اِز دزدی میاد خونه خوب یه بس تریاکم میچسبد!!!
خ.ع: دزدی؟!!! دوماد دزدم تشریف دارن؟!!
هـ : دزد که نه! اما خوب خرجی خانوم بازی و عرق خوری و اینا باید از یه جایی در بیاد دیگه!!!
خ.ع: خانوم باز ؟!! عرق خور؟!!!
هـ : نه به اون صورِتی که شوما فکر میکونین!! اما خوب این آقا دوماد اِز وقتی که رَف حبس تو زندان با یه سری لات و لوت و دزد و چاقو کش و کلّاش آشنا شد خوب اونام زیری پاش نیشستن! والا خودش بچه یی خوبیِس!!!
خ.ع : زندان؟!!!!
هـ : زندان که نه!! اما خوب جوونند و جاهل دیگه شانس اُورد خونواده مقتول رضایت دادن اِگِه نه حالا حالا تو حبس بود شایدم دارش میزدن!!
خ.ع : مقتول؟!!!! قتل هم کردن ایشون؟!!
هـ : قتل که نه .....اصن ولش کون به ما چه!! آدم خوب نیس پش سری مردوم صفه بزارِد. بخصوص در امری خیر!! این یخده (یه خورده) ایرادو دارِد اما رو هم رفته بچه ای خوبیس!!!
قالب رایگان وبلاگ پیجک دات نت |